این سؤال مطرح است که آیا پرستش به مفهوم عبودیت هست یا خیر؟ اگر پرستش مرحله نهایی عشق است، عبادتی را که بندگان فقط به قصد انجام وظیفه انجام می دهند چه می توان نامید؟ اینکه جواب روشنی دارد و آن اینکه ، جزء اصول مسلم معارف اسلامی است که در عبادت، اخلاص شرط است («و ما امروا الا لیعبدوا الله مخلصین له الدین؛ در کتب آسمانی امر نشدند مگر بر اینکه خدا را به اخلاص کامل پرستش کنند» بینه / 5 ) و یکی از اخلاصها، بلکه بالاترین اخلاصها این است که انسان معبودش هوای نفس خودش نباشد. حال هر جا که هوای نفس باشد قهرا نوعی شرک در آنجا وجود دارد، در این بحثی نیست ولی یک وقت هست که شرک انسان، به معنای متعارف شرک است و در واقع توحید است، یعنی توحید در غیر خداپرستی است که اکثر مردم موحدند در خداناپرستی.
چنانکه گفته اند مرحوم شیخ جعفر شوشتری، آن سالهایی که آن منبرهای معروف را در تهران می رفت یک روز رفت بالای منبر و گفت: ایها الناس! همه پیغمبران آمده اند شما را به توحید دعوت کرده اند، من آمده ام شما را به شرک دعوت می کنم. خیلی نظرها را به خود جلب کرد که این چه می گوید؟ بعد گفت که همه پیغمبران آمده اند گفته اند فقط خدا را بپرستید، فقط برای خدا کار کنید، من می گویم یک کمی هم برای خدا کار کنید، یعنی همه کارهایتان خالصانه برای غیر خدا نباشد. کاری که خالصانه برای غیر خداست یعنی کاری که آدمی فقط برای دنیا انجام می دهد که هیچ به خدا ارتباط پیدا نمی کند، ولی انسان در برخی از کارها خدا را وسیله قرار می دهد برای خواسته های نفسانی خودش. این گونه کارها ولو در آن " خدا " وسیله است و هدف نیست اما باز یک نوع رفتن به در خانه خداست. من می دانم خداست که سررشته کارهای دنیا در درستش است، خداست که می تواند مشکلات دنیایی مرا حل کند، اگر به خاطر مشکلات دنیا نبود به طرف خانه خدا نمی رفتم ولی حالا می روم به در خانه خدا اما برای مشکلات دنیا. شک ندارد که این خودش نوعی شرک است، یعنی پرستشی است که خدا از هدف بودن خارج، و وسیله شده است برای خواسته نفسانی. ولی خداوند متعال این نوع شرکها را که شرکهای خفی است به نوعی از انسان می پذیرد، یعنی همان چیزی را که انسان می خواهد به او می دهد.
در آخرت هم همین طور است. اگر انسان عبادت را انجام بدهد برای خواسته های اخروی، خدای متعال همان خواسته های اخروی را به او می دهد، اما این، عبادت به معنای واقعی عبادت و پرستش خدا که خدا پرستش شده باشد نیست، خدا آنوقت پرستش شده است که خدا برای خود خدا پرستش شده باشد، یعنی پرستش حقیقی و اخلاص حقیقی فقط و فقط آن است، باقی دیگر اینها مراتب و درجاتی از شرک است ولی شرکهای خفی است که این شرکهای خفی، عقوبت در عالم آخرت ندارد، اما شک ندارد که اینها شرک است، یعنی توحید یک درجه و یک مرتبه نیست، حتی حدیثی هست که: «ان دبیب الشرک فی القلب اخفی من دبیب النمله السوداء علی الصخره الصماء فی اللیله الظلماء». ( این نشان می دهد که توحید، عجیب دقیق است ) یعنی پیدایش مخفیانه شرک در قلب انسان آنقدر مخفی می ماند از خود انسان که مانند حرکت کردن مورچه سیاه است در شب تاریک روی سنگ سیاه. مورچه سیاه باشد، شب هم تاریک باشد، سنگ هم سیاه باشد، آیا چشم او را می بیند؟ بنابراین عبادت حقیقی همان است که: «ما عبدتک خوفا من نارک و لا طمعا فی جنتک بل وجدتک اهلا للعباده فعبدتک ؛ ترا به خاطر ترس از آتشت و طمع در بهشتت نپرستیدم بلکه چون ترا شایسته ی پرستش دیدم پرستیدم».
منبع:
مطهری، مرتضی، فطرت، صص 195-193